بهاربهار، تا این لحظه: 10 سال و 17 روز سن داره

بهار زندگیم

اولین قدم

همون روزای بعد از تولد بهار خانوم کم کم شروع کرد که تنهایی و بدون کمک وایسه مثلا منو میگرفت بلند میشد بعد دستشو ول میکرد برا چند ثانیه بعد یهو تعادلشو از دست میداد و میفتاد روم... تو قشم هم تمرینش بیشتر شد و به مرور میتونست زمان بیشتری خودشو نگه داره و بدون کمک وایسه . حالا دیگه با کمک دیوار بیشتر میتونست راه بره . دیگه منتظر راه رفتنش بودم ولی خیلی طول کشید تا پاهاش قدرت پیدا کنه و اولین قدمشو برداره  بعد از اون هم گاه گاهی بهار میتونست بسختی از رو زمین بلند شه وایسه برا چند ثانیه تا اینکه بالاخره... درست روز نیمه شعبان روز تولد امام زمان بهار نازیه من تونست اولین قدمشو بتنهایی و بدون کمک برداره. اون روز بهار تلاشش برا بلند شدن از ...
29 خرداد 1394

سفر به قشم

درست سه روز بعد از جشن تولد بهار ما با دایی جان و مادر و عمه ی بهار رفتیم قشم و حدود 4/5 روز قشم بودیم سفر خیلی خوبی بود خیلی خوش گذشت بهارم اصلا اذیتم نکرد بجز یبار فقط که خییییلی بد شده بود اونم روزی بود که رفتیم جزایر ناز قشم ... نمیدونم چش بود از لحظه ای که از ماشین پیاده شدیم همش جییییییغ و گریه شدید بود تا لحظه ای که دیگه بخاطر گریه های خانوم رفتیم از اونجا ... بعد از اونجا رفتیم پارک کروکودیل ها که خدارو شکر اونجا دیگه آروم بود ... کلا تو این چند روز نتونستیم جاهای دیدنی قشم رو ببینیم اونم بخاطر بچه ها ... نمیشد شرایط جور نبود آراد هم دسته کمی از بهار نداشت اون چون راه میرفت دیگه کنترلش واقعا سخت بود ... سفر با بچه کوچیک دیگه...
23 خرداد 1394
1